مادر واژه ای به وسعت هستی
وقتی خدا داشت زن را خلق می کرد خیلی طول کشید فرشته ها آمدند و به خداوند عرض کردند که چرا داری برای این موجودت این قدر زمان میذاری؟ خدا گفت باید بیشتر از دویست قسمت قابل حرکت براش خلق کنم تا بتونه از همه جور غذا استفاده کنه وقتی مریض میشه خودشو درمان کنه بتونه روزی هجده ساعت بدون منت کار کنه همزمان دوتا بچه رو در آغوش بکشه و تر و خشکشون بکنه زن میتونه با یک بوسه از زانوی زخمی تا قلب شکسته رو شفا بده ، فرشته ها گفتند این که خیلی لطیفه! ولی خدا گفت من قوی درستش کردم نمیتونین تصور کنین که چه چیزایی رو میتونه تحمل کنه خدا گفت من براش اشک طراحی کردم اشک یک زن غم هاش تنهائیاش رنج عشقش و غرورش رو نشون می ده ، من یک موجود خارق العاده به اسم مادر خلق کردم.
تنها دو روز در سال است که نمی تونی هیچ کاری بکنی یکی دیروز یکی فردا، از یک جائی به بعد مجبور میشی در زندگیت با خاطراتت سر کنی از یک جایی به بعد یادِ نگاه عاشقانه مادرت میشه بزرگترین حسرت زندگی ات از یک جایی به بعد برای دیدن مادرت باید چشمهایت را ببندی تا صورت با وقارش رو در وجودت احساس کنی هر وقت آدم از عالم و آدم خسته میشه باید بره سر قبر مادرش چه نیک زنی بود کلامش نیک وجودش نیک معرف اش نیک، گذر زمان هم جوانیمو گرفت هم عزیزامو گرفت انگار خواب بود وقتی به خودت میای که می بینی همه چیز تموم شده همه چیز، فوت ناگهانی و تلخ مادرم ضربه مهلکی بود که زندگیمو به طرز وحشتناکی تحت تاثیر قرار داد هنوز باور ندارم.
.